میرحسین موسوی: بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین تر از آن شهدا نیست.



۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

اعوذبالله من الخاتمی (توبه نامه)

خدایا توبه میکنم به درگاهت و نادم وسر شکسته ام که عمری به دنبال فرد نادانی همچون خاتمی راه پیمودم و چه بیهوده عمر عزیز را به را او تباه ساختم...
خدایا من تازه فهمیدم که خاتمی چقدر نادان بوده . آخر مگر میشود آدمی به این سن و سال عقلش نرسد که مجلس وقتی در راس همه امور بود که مملکت نخست وزیر داشت و اتفاقا نخست وزیرش هم یک آدمی بود که مثل خود خاتمی سر از هیچ جای هیچ موجودی در نمیاورد.
این نادان به گمان اینکه هنوز مجلس در راس همه امور است حتی خود را موظف میدانست هر سال به مجلس گزارش کار ارائه دهد و سفاهت را تا جایی پیش برد که در مقابل مجلس ناطق و مجلس حداد هم همین کار را تکرار میکرد و تازه آنچه را که آنها تصویب میکردند اجرا میکرد!!!
خدای من او حتی نمیدانست مرجع تطبیق مصوبات مجلس با قانون اساسی خود رئیس جمهور است نه شورای نگهبان. او آنقدر ساده لوح بود که فکر میکرد حتی چیزهایی که مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب میکند را باید اجرا کند.
آری خدای من او به معنای واقعی کلمه همان تدارکاتچی بود که میگفت نه رئیس جمهور.
ومن چه احمقانه تمام سالهای جوانی خویش را به پای افکار غلط این مرد و یارانش تباه کردم و قدر ندانستم نعمتی را که چون مروارید در صدف کنارم بود و من از او غافل بودم!
آه با تو هستم محمود. ببخش مرا . من فکر میکردم تو آنقدر ضعف مشاعر داری که گمان میبری هیئت دولت یکی از هیئات مذهبی شهر تهران است و تو باید در وسط حلقه ی این هیئت سینه بزنی و دیگران با نگاه کردن به دست تو هماهنگ شوند تا نظمشان به هم نخورد. وای بر من که چنین کم میپنداشتم تورا. حال آنکه تو به واقع تنها کسی بودی که دانستی راس و تحت و ذیل و بالای امر دقیقا یعنی کجای امور!!!
در زمانی که هم درد داشتند و راه درمان نمیدانستند تو بودی که درمان را شروع کردی و ما از نعمت تو بیخبر بودیم. شاید این رسم عیاری تو بود که در خفا داشتی اینگونه برای ما زحمت میکشیدی و بیان نمیکردی تا ریا نشود و ما چه ناشکر بودیم این سالها!!
آری محمود عزیز تو راه درمان را به درستی تشخیص دادی وانصافا تا اینجا خوب پیش آمدی. کار قوای سه گانه را که یکسره کردی و پیش تر از آن مجمع تشخیص مصلحت را نیز به موزه ها فرستاده بودی. از شورای نگهبان هم به سلامتی عبور کردی محمود. آفرین برتو. میستایمت. آز این پس ما را هم در رکاب خود بدان. تا فتح آخرین قلعه ها راهی نمانده محمود. تومیتوانی! ببین کجای تاریخ ایستاده ای قهرمان! رستم شده ای و دو خوان دیگر باقیس از هفت خوان! خبرگان را که بگیری خوان هفتم خودش ساقط میشود. هرچند که در جریان فرستادگانت به گوشه و کنار دنیا از خوان هفتم هم زهر چشم گرفتی اما تا شکستن حصار آخرین قلعه برایت دعا میکنیم محمود!!!
توحصارها را بشکن تا فتح کند قلعه ها را اسفندیارت سنگر به سنگر.فتح سنگر به سنگر


نمیدانی چقدر منتظر رسیدن این روزها بودیم محمود. روزی که شخم بخورد این جنگل سترگ و از هم بگسلد ریشه های در هم تنیده ی آن. شخم بزن محمود . ما سالهاست که در دستهایمان بذرهای امید را برای کاشتن آماده کرده ایم اما گاوآهنی که بتواند این زمین را شخم بزند نداشتیم. خاتمی این کاره نبود. ایکاش زودتر تورا یافته بودیم.
بذر هامان در تب و تاب کاشته شدن هستند تا برویند. بس است انتظار. شخم بزن محمود شخم بزن!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر