میرحسین موسوی: بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین تر از آن شهدا نیست.



۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

خاطره هاله و رویا خواهرانی بر آسمان سیاست ایران

دیرزمانی نگذشته از روزی که هاله در آسمان سیاست ایران ظهور کرد. آسمانی که آن روزها انقدر ابری نبود که هاله به چشم نیاید. هاله شد نقل محافل و پایش به مناظرات انتخاباتی هم باز شد. عقلا میگفتند هاله پاشنه آشیل کسی میشود که او را به دور خود دیده. میگفتند در زمانه علم و منطق و گفتمان آنکه هاله را دست در گریبان خویش میبیند به همین سادگی برگ برنده را به رقیب پیش کش میکند. از آن سو اما میل چندانی به تکذیب هاله نبود وبیشتر مانند حکایت پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا مینمود . تکذیب میشد در مقابل دوربینها و تایید میشد در جمع دوستان.

موسم انتخاب گذشت و با همه اما و اگر ها آنکه همنشین هاله بود نه تنها از این همنشینی زیان ندید که جامه ی ریاست را نیز دوباره بافته شده بر قامت خود یافت. حالا با خیالی آسوده تر از هاله میگفت . نامش را نمی آورد ولی به نشانه هایش اشاره میکرد و شرح حسنش میداد.

باز هم مخالفان بانگ برآوردند: سخنانش قابل توجیه نیست . خرافه گرائیست . محکوم به شکست است. واو همچنان میگفت و توجیه میکرد و البته شکست نمیخورد.

یک سال دیگر درب بر همین پاشنه چرخید ونه تنها نشانه های شکست در هاله بینان پدیدار نگشت که گویی ادبیاتشان بر مدعیان مدیریت علمی و سخنان کارشناسی فائق آمده که این بار مخالفان نیز ترجیح دادند با همین ادبیات به استقبال رقیب بروند.

شاید باورش آسان نبود ولی حالا دیگر باید انتظار دیدن هر ستاره ای را در آسمان سیاست ایران داشت. آسمانی که امروز غبار آلود است و میزبان خواهر خوانده ی هاله گشته.

نامش رویاست و از بد اقبالی زمانی پا به پهنه ی سیاست نهاد که آسمان تیره وتار کمتر مجالی برای دیده شدن به او میدهد.

اما این بار او که دست در دست رویا پا به عرصه می نهد مردی است شهره به سکوت و خویشتن داری وحتی اگر رویای او به اندازه هاله رقیب تنور سیاست را گرم نکند او باهوش تر از آن است که بی جهت پای رویا را به میدان باز کند.

آخرین تجربه از این دست هم نشینی هایش به بیست و یک سال قبل برمیگردد. خبرگان رهبری . او و خاطره . خاطره ای که ردای ولایت بر تن یار دیرین نشاند. وحالا پس از هاله ای که این بار رخت ریاست بر اندام رقیب جوان پوشاند پیر خاموش دست در دست رویا آمده.

آیا خیاطان خلعتی دیگر دوخته اند که خواهر خوانده ای از تبار خاطره و هاله دست در دست پیر کهنه کار سیاست وارد میشود؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر