میرحسین موسوی: بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین تر از آن شهدا نیست.



۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

فاعتبروا یا اولی الابصار

حذف فیزیکی مخالفان سیاسی یک حکومت در طول تاریخ امر جدیدی نیست و این حذف علاوه بر مخافان خارج از دایره ی حاکمیت گاه گریبان برخی از افراد درون این دایره که با رویه های جاری مخالف بوده اند را نیز گرفته است. نمونه ی مشهور این نوع برخوردها در تاریخ ایران به قتل امیرکبیر وموارد نزدیکتر آن در تاریخ معاصر ایران تا پیش از انقلاب 1357به اعدام دکتر فاطمی باز میگردد.
آنچه از بازخوانی روی دادهای تاریخی پس از حذف سرکوبگرانه ی مخالفان به دست می آید مشاهده ی باز تولید یک جریان تندرو تر با گرایشات انتقامجویانه توسط هواداران این افراد و جریان های مطبوع آنها و همچنین قرار گرفتن حاکمیت در مظان اتهام از جانب افکار عمومی بوده است.
نگاهی به اهداف و استراتژی های جبهه ملی دوم که پس از کودتای 28 مرداد و وقایعی چون اعدام دکتر فاطمی مجددا در جامعه شکل گرفت و سپس تولد نهضت آزادی از دل این جریان که نفوذ احساسات ضد رژیم به لایه های میانی جامعه و حوزه های علمیه را به دنبال داشت.
پس از آن هم در جریان قیام 15 خرداد 1342 تصمیم به اعدام آیت الله خمینی یک اقدام دو سر باخت برای دستگاه سلطنت بود. چرا که در صورت اجرای این حکم اینبار رژیم آشکارا خود را در مواجهه با لایه های میانی و پایین دستی جامعه که به لحاظ ساختار سنتی دارای قرابت با قشر روحانیت بودند قرار میداد و رسما مردم و حوزه های علمیه را به صف مخالفان روشنفکر خود اضافه میکرد و اگر هم از این کار منصرف میشد آیت الله خمینی از جایگاه یک روحانی معترض به رژیم که همچنان محمدرضا را شاه ایران میدانست تبدیل به یکی از کانونهای رهبری مخالفان میشد که حتی در تبعید هم توان تاثیر گذاری بر توده های مردم را داشت همچنان که اینگونه نیز شد.
دستگاه سلطنتی در ادامه نیز با غیر قانونی اعلام کردن احزاب مخالف و محاکمه ی سران آنها سلسله ی اشتباهات خود را وسیع تر کرد و حتی به توصیه های دلسوزانه ی مهندس بازرگان هم وقعی ننهاد. آنجا که بازرگان با مخاطب قرار دادن سران رژیم در دادگاه خود هشدار میداد که "ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم" و اعلام کرد که همچنان در چهارچوب قانون مشروطه از پادشاه ایران میخواهد که سلطنت کند و نه حکومت گوش شنوا و چشم آینده نگری وجود نداشت و نتیجه ی بی توجهی به این نصیحت ها شکل گیری جنبشهای مسلحانه در مقابل رژیمی بود که گمان میکرد با بستن همه ی دریچه های نقد و اعتراض و تبعید و زندانی کردن سران و رهبران اعتراضات اصل اعتراض و نقد هم از بین میرود.
در نهایت و پس از گذشت 10 سال از این وقایع رژیم آخرین سلاح خود یعنی اعدام سران جنبشهای مسلحانه را نیز به کار بست و با این اقدام جرقه ی افروخته شدن آتشی دیگر بر خرمن خویش را مهیا نمود.
اما امروز آنچه درخواست حامیان دولت کنونی برای محاکمه و اعدام سران جنبش اعتراضی مردم ایران را از وقایع مشابه در دوران پهلوی متمایز میکند دادن وجه ایدئولوژیک به این خواسته هاست. کسانی که امروز مخالفان مشی سیاسی خود را با عناوین "مفسد" و"محارب" مستحق اعدام میدانند شایدبادلایل ایدئولوژیک ماهیت اقدام خود را با آنچه در رژیم سابق اتفاق افتاد متفاوت جلوه دهند. غافل از اینکه این نوع حذف که پس از قرون وسطی در حکومت استالین و رژیمهای فاشیستی به چشم خورده پیامدهای بسیار سنگین تری از عواقب اعمال مشابه در رژیم شاهنشاهی خواهد داشت چرا که علاوه بر تسری موج اعتراض و نارضایتی به لایه های زیرین جامعه و احتمال بروز تفکرات تلافی جویانه این بار پیکان اعتراضات و مخالفتها علاوه بر مشی سیاسی حاکمان بنیادهای ایدئولوژیک آنها را نیز در بر خواهد گرفت.همان اتفاقی که بعد از رنسانس برای کلیسا و بعد از فروپاشی رژیم کمونیستی برای بقایای آن تفکر پیش آمد میتواند در انتظار حوزه های فکری این جریان نیز باشد.
از این رو حوزه های دینی بیش از همه وظیفه دارند تا مانع شکل گیری چنین اقدامات عصبی و عجولانه ای با توجیهات مذهبی گردند و اگر مایل به موضع گیری در تقابل یک طیف گسترده از مردم و حاکمیت جامعه نیستند حداقل برای جلوگیری از نوشته شدن این خطاها به پای یک مکتب به جای حمایت از این روند در متوقف کردن آن کوشش نمایند.
در پایان بازخوانی بخشهایی از کلام علی (ع) در نهج البلاغه اتمام حجتی است با علمایی که تا کنون محافظه کاری را مصلحت دانسته اند:
مردم چهار گروهند:

- گروهی اگر دست به فساد نمی زنند ، برای این است که ، روحشان ناتوان ، و شمشیرشان کند ، و امکانات مالی ، در اختیار ندارند.

- گروه دیگر انان که شمشیر کشیده ، و شر و فسادشان را اشکار کرده اند ، لشکرهای پیاده و سواره ی خود را گرد اورده ، و خود اماده کشتار دیگرانند.
دین را برای به دست اوردن مال دنیا تباه کردند که یا رئیس و فرمانده گروهی شوند ، یا به منبری فرا رفته ، خطبه بخوانند.
چه بد تجارتی ، که دنیا را بهای جان خود بدانی ، و با انچه که در نزد خداست معاوضه نمایی.

- گروهی دیگر با اعمال اخرت دنیا را مطلبند ، و با اعمال دنیا در پی کسب مقام های معنوی اخرت نیستند، خود را کوچک و متواضع جلوه می دهند.
گامها را ریاکارانه و کوتاه بر میدارند، دامن خود را جمع کرده ، خود را همانند مومنان واقعی می ارایند ، و پوشش الهی را وسیله نفاق و دورویی و دنیا طلبی خود قرار می دهند.

-و برخی دیگر ، با پستی و ذلت و فقدان امکانات ، از به دست اوردن قدرت محروم مانده اند ، که خود را به زیور قناعت اراسته ، و لباس زاهدان را پوشیده اند . اینان هرگز ، در هیچ زمانی از شب و روز ، از زاهدان راستین نبوده اند.

وصف پاکان در جامعه ی مسخ شده

در این میان گروه اندکی باقی مانده اند که یاد قیامت ، چشم هایشان را بر همه چیز فرو بسته ، و ترس رستاخیز ، اشک هایشان را جاری ساخته است ؛ برخی از انها از جامعه رانده شده ، و تنها زندگی می کنند ؛ و برخی دیگر ترسان و سرکوب شده یا لب فرو بسته و سکوت اختیار کرده اند ؛ بعضی مخلصانه همچنان مردم را به سوی خدا دعوت می کنند ، و بعضی دیگر گریان و دردناکند که تقیه و خویشتن داری ، انان را از چشم مردم انداخته ، و ناتوانی وجودشان فرا گرفته گویا در دریای نمک فرو رفته اند ، دهن هایشان بسته ، قلب هایشان مجروح است ؛ انقدر نصیحت کردند که خسته شدند ، از بس سرکوب شدند ، ناتوانند و چندان که کشته دادند ، انگشت شمارند.
نهج البلاغه خطبه ی 32

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر