جمهوریخواهی در برابر مشروطهخواهی
مدلی برای خروج از بن بست سياسی
«در حقوق بشر، اين است كه هر ملتي بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند، يعني الان خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم. ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم، اعقاب ما بعداً ميآيند؛ خودشان سرنوشتي دارند، به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما».
(آيت الله خميني، صحيفه امام ، جلد ششم ، ص 32 )
هر قرني و هر نسلي، در همه حال، بايد داراي همان آزادي عمل باشد كه قرون و نسلهاي قبل از آن داشتهاند. بياساسي و خودبيني اين فكر كه كسي بخواهد پس از مرگ نيز حكومت كند، از هر بيدادگري و استبدادي مسخرهتر و تحملناپذير است... من از حقوق زندگان دفاع ميكنم و ميكوشم تا از منزوي كردن، خراب كردن، يا تضعيف آنان، از سوي قدرت غاصب مردگان، جلوگيري كنم. اما آقاي برك طرفدار قدرت مردگان عليه حقوق و آزادي زندگان است... كساني كه اين جهان را بدورد گفتهاند و آنان كه هنوز به وجود نيامدهاند، نسبت به يكديگر فاصلهاي عظيمتر از آن دارند كه تصور انسان بتواند آن را دريابد. پس، بين آنان چه امكان تعهدي ممكن است وجود داشته باشد. چه قاعده يا اصلي را ميتوان وضع كرد براي آنكه از ميان دو موجود خيالي، كه يكي از حيات محروم شده و ديگري هنوز به گلشن زندگي پاي ننهاده است، دو موجودي كه هرگز نميتوانند در اين جهان يكديگر را ملاقات كنند، يكي مجاز باشد تا پايان جهان بر ديگري حكمفرمايي كند... هر چند قوانين به وسيله يك نسل وضع ميشود و در دست چندين نسل به قدرت اجرايي خود باقي ميماند، اما قوت اجرايي آن قوانين ادامه نمييابد مگر با رضامندي زندگان.
(تامس پين)
اگر هر نسلی حق تصميمگيری در مورد چگونگی حاكميت بر خود را دارد، آنگاه هيچ نسلی موجه نخواهد بود كه اين حق را از نسلهای بعد از خود سلب كند. ممكن است نسلی دموكراسی را طرد نمايد، يا به ديكتاتوری رضايت دهد اما نسل بعد، از اين حق مطلق برخوردار است كه چنين تصميماتی را فسخ نمايد. بنابراين، در عمل، حاكميت مردمی انتقالناپذير است.
(آنتونی آربلاستر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر